نماز جمعه ای که نماز جمعه نباشد ، نماز جمعه نیست ، نماز
شنبه یکشنبه است ..
تکبیر ..
من تو عمرم یکبار رفتم نماز جمعه ، سال دوم راهنمایی ، از
طرف مدرسه ، هر کاری کردیم با دو تا از رفقا جیم شیم نشد که نشد ..
این رفیق ما قبلش یه چند باری همراه باباش رفته و کلی از
نماز جمعه بد می گفت .. چقدر کسل کننده اس ، چقدر طولانیه .. کارای مزخرفی می کنن
و از این حرفا ..
اما خب ، چاره ای هم نبود ، باید به زور می رفتیم بهشت ..
خلاصه نشستم تویکی از صف های نماز جمعه و حاجی رفت اون بالا
پا منبر و شروع کرد به حرف زدن ..
اولش یه چیزایی گفت که من متوجه نشدم ..
بعد یه سری چیزایی گفت که گمان کنم خودشم زیاد متوجه نشد چی
شد ..
یکم به همین منوال گذشت که رسیدیم به جاهای خوب خطبه ی نماز
جمعه .. حاجی رفت رو اوج و با فریاد و
شمرده شمرده (کلن نوع حرف زدنش همینجوری بود) گفت :
من ..
می کنم ..
تک تک شما را ..
به شدت ..
و سکوت در سرتاسر سالن ..
جونم ؟ .. خاک بر سری ؟ .. بابا حاجی هم اهل دله .. اگه بگم
قند که حق مطلبو ادا نکردم ، یه کله قند تو دلم آب شد .. بابا اینجا که خودش
پارتیه .. لامصب گروهی هم هست .. پس چرا اینقدر ازش بد میگن .. همش زیر این این
غربی هاس ، می خوان ما رو از این اماکن مقدس جدا کنن .. همونجا با خدای خودم عهد
کردم هفته ای دو سه بار برم نمازجمعه فریضه ی الاهی بجا بیارم ..
توی همین افکار بودم که حاجی دوباره فریاد زد :
من ..
می کنم ..
تک تک شما را ..
بخصوص جوانان و نوجوانان مجلس را ..
به شدت ..
و باز هم سکوت ..
آخ جون ، قربونش برم به ما جوون ها هم چقدر بها میدن ،
اجازه ی رشد و شکوفایی داریم .. خدا جون ، هفت روز هفته اینجام ، شک نکن ..
با خوشحالی و لبخند وافر یه نگاهی به ردیفی که توش نشسته
بودیم انداختم ..
یه آقای سبیل کفلت .. یه آقای لاغر و دراز .. یه آقای تپل و
پشمالو .. یه آقای و و و و ..
راستش یکم ترس ورم داشت .. با خودم گفتم نکنه همه ی اینا
بخوان به ما نوجوونا بها بدن .. از یه طرف اون قنده هنوز داشت آب می شد ، از یه
طرف هم این ترس نابجا اومده بود سراغم .. یه آب دهن قورت دادم و به اون رفیقم که
قبلن اومده بود نماز جمعه گفتم :
بعد از حرف زدن حاجی شروع میشه ؟
آقای رفیق : اوهوم ، تازه اصل ماجرا واسه اون موقع اس ..
: یعنی خیلی
سخته ؟
آقای رفیق : اووو .. یه چی میگم یه چی میشنوی .. نه پا برات
می مونه نه کمر .. از کت و کول می افتی ، باز من یه چند باری اومدم یکم عادت کردم
، تو که بار اولته حتمن دهنت سرویسه ..
آب دهن دوم رو هم فرستادم پایین .. دیگه مطمئن نبودم باید
خوشحال باشم یا ناراحت .. داشتم پیش خودم سبک و سنگین می کردم کفه ی ترازو بیشتر
به کدوم سمت می کشه که دوباره حاجی رفت تو اوج و فریاد زد :
من ..
می کنم ..
تک تک شما مردم را ..
نصیحت ..
به هوش باشید و از فتنه ی استکبار بدور ..
پ . ن : اونجا بود که فهمیدم حرفاشون همش وعده ی سر خرمنه
.. دیگه پامو نذاشتم نماز جمعه ..
کاش نفسش بند میومد و حرفش نیمه تموم می موند تا بقیه تمومش کنند!!
پاسخحذف:)))))) .. چه دل پری داری بچه :))
حذفحاجیه می دونسته تو اون روز میری نماز خواسته بهت حال بده :D تو هم که از خدا خواسته :))
پاسخحذفسعی کن نری این جور جاها برات خوب نیست :))
کی ؟ منو این حرفای خاک بر سری ؟ :))
حذفاوهوم ٰ منم احساس کردم جای خوبی نیست ٰ فک کنم بیشتر واسه پوست ضرر داشته باشه :))
داداشی اینجا هم نقش کاندم خود نمایی میکنه البته کاندوم این جماعت دائمی و ناگسستنیه بر سر امت همیشه در صف ای بگذریم . حیف نیست روز جمعه طبیعت به اون قشنگی روز تعطیل بپره برا خاطر حرفهایی که خودشونم موندن چی میگن ........
پاسخحذفاینجا کاندوم اونجا کاندوم همه جا کاندوم .. عجب چیزی ساخته بشر لامصب :))
حذفکلا نماز حرکت مضحکیه....شنبه ،جمعه نداره.....
پاسخحذفآ آ .. دیگه قرار نشد توهین کنیم دنی جون .. یه ماچ گنده :-*
حذفعمو جونم...به اعتقادات بقیه توهین نکن....آفرین گلم
پاسخحذفاینجا کسی به کسی توهین نکرده سامان جون .. :-*
حذفوالا فک کنم پر فروش ترین کالا تو داروخونه ی شما همین کاندوم مبارک باشه...:)))))))
پاسخحذفعجب سودی هم داره...خخخخخخ
فک نکن ، اطمینان داشته باش .. تو فکرشم خودم یه تولیدی کاندوم بزنم ، تولیدی راه افتاد از همه ی دوستان دعوت به همکاری می کنم :))
حذفهمون کارارو کردی که الان این کارارو می کنی!
پاسخحذف:))))
نماز جمعه خاک بر سری نشنیده بودیم که تو نوشتی راجع بهش!
بوووس
از کت و کول افتادیم از بس کار کردیم :))
حذف:))))))))))))))
پاسخحذفاز نیش باز شما بسیار خرسندیم :))
حذف