اواخر سال 90 تصمیم گرفته بودم دوباره خاطره نویسی یا بهتره
بگم آرزو نویسی رو توی دفتر خاطراتم شروع کنم ..
همین کارو هم کردم ..
توش از شادی ها نوشتم .. از غم هام نوشتم .. خلاصه از هر
چیزی که بشه نوشت و نمی تونم توی وبلاگم بنویسم اونجا نوشتم ..
اگه یادتون باشه یه رسمی داشتم سر این دفتر خاطرات ..
منظورم همون مراسم آتیش بازیشه .. خب یه جورایی عادت شده واسم و همونجوری که همه
اطلاع دارن ترک عادت هم موجب یه سری چیزا میشه ..
اون دفتر بالاخره تموم شد ..
پ . ن 1 : دیروز چهار شنبه سوری داشتم واسه خودم .. دفترو
آتیش زدم و از روش پریدم ..
پ . ن 2 : سه تا پرش .. سه تا آرزو .. دو تای اولو
خودم آرزو کردم .. آرزوی آخر ، موضوع آزاد ، گذاشتمش واسه آرزوهای شما ..
منم یه زمانی توی دفترچه خاطرات مینوشتم..ولی از وقتی که به تایپ و وبلاگ عادت کردم دیگه هیچ وقت نتونستم قلم و کاغذ بدست بگیرم!..
پاسخحذفیوسف
خب من وقتی به دنیای مجازی اومدم یه دو سه سالی رو از دفتر خاطرات جدا شدم اما همیشه پست هامو اول روی کاغذ می نویسم بعد میارم اینجا ..
حذفاین یه کار خیلی خوب و مفید هست که تو میکنی
پاسخحذفمی نویسی و آتیش میزنی
برای روحیه انسان مفیده و دکترها تجویز می کنن
و آرزوی من
اینکه انسان ها به ارزوهای خوبشون برسن
من کلن همه ی کارام خوب و مفیده :))
حذفمرسی از آرزوی زیباست مهرداد جون..
من اونوز آرزومو کردم !! :))
پاسخحذفبچه ها !! بیاید تو ووردپرس غریبه ! اونجا خیییییلی بهتره :)
منظور مهسا از اونور ، نسخه ی وردپرس وبلاگ غریبه اس
حذفhttp://gharibe91.wordpress.com/
خدایا آرزو می کنم...ک تا آخر این ماه غریبه ب خواستگاری من بیاید....مهریه هم نمی خواهم.....اصلا حاظرم با مامان و بابای غریبه زیر یه سقف باشم...خدایا.....می شنوی.....!D:
پاسخحذف:)))))) .. یعنی کلن کامنتت به یک کنار ، اون وقت تعیین کردنت به یک کنار .. تا اخر این ماه :)))))
حذفبابا تو چقدر قانعی :)
ازادی همه ارزوی من همینه. زیاده؟
پاسخحذفاومممم .. خب فک کنم یکم زیاده :))
حذفیاد ندارم از روی اتیش پریده باشم و ارزو کنم
پاسخحذفحالا که تو به نیت ما پریدی منم ارزو میکنم برای اولین بار...
ارزو میکنم هیچ رنگین کمونی طعم شکست عشقی رو نکشه و هیچ وقت تنهایی سراغش نیاد
.
.
.
.
.
.
راستی سلام
مرسی شاهرخ جان .. آرزوی قشنگی بود .. منم امیدوارم .. :-*
حذفو سلام :))
حذفمواظب باش نسوزه اون شورت خوشگلت
پاسخحذف:p
وااااای .. خوب شد یادم انداختی ام دی داف جونم .. دفعه ی بعدی حتمن بدون شورت می پرم :))
حذفسلام داداش غریبه
پاسخحذفبا خاطرات هر ساعت و هر لحظه زندگی میکنم
و راجع به آرزو اینجا ای.....ه و یاد گرفتیم آرزو نکنیم چیزی نخوایم تمایلاتمون عشقامون رو سرپوش بذاریم
غریبه جان اون قضیه خاستگاری اگه جدیه شیرینی یادت نره گل پسر
امید وارم به آرزوهات برسی خصوصا رنگین کمانیاش........
یه بوس گنده واسه داداشم .. :-*
حذف:))))) .. شیرینی می خوای ؟
مطمپنن یکی از آرزوهام این بود که اونایی که دوستشون دارم و ندارم به آرزوهاشون برسن .. مثل تو که دوستت دارم ..
خب نوشتن خوبه همونطور که بچه ها گفتن، اما حسین فک می کنم اگه نگه داری این نوشته هارو، واسه سال های بعد خیلی جالب بشن. منم به توصیه اشکی احتمالا خاطرات نویسی رو دوباره شروع کنم، ولی بعد از امتحان فرانسه
پاسخحذفنمیدونم شایدم لذت آتیش زدنش خیلی زیاده، من تا حالا امتحان نکردم
خب ، در مورد کلاس زبان که مشخصه آرزو می کنم قبول نشی .. :))
حذفاوهوم .. احساس می کنم نیاز دارم آتیششون بزنم .. من نزنم یه چیزی قلقلکم میده ، انگار من نزنم اونا آتیشم می زنن ;)
غریبه یعنی چی این سوسول بازیا! دفتر آرزوها درس میکنی؟ آتیش میزنیشون؟ منابع انرژی رو هدر میدی؟ دست کم ما رو هم دعوت میکردی بعد رو آتیش یه جوجه ای، ماهی کبابی ای چیزی مهمونمون میکردی :))
پاسخحذفدیگه دیگه .. یه غریبه و یه سوسول بازیاش :))
حذفجوجه کبابو پایه ام .. ولی خب به خرج تو .. :))